امروز یک اتفاق جالب افتاد من امروز از همه زودتر رسیدم مدرسه و یک توپ پلاستیکی پیدا کردم . هیچ کس تو مدرسه نبود یکدفه پشتسرم یه چیزی گفت تق برگشتم دیدم یه چیزی خورد توی یک درخت و با کله رفت توی زمین رفتم دیدم یه یاکریمه(فاخته)برش داشتم ببرم بدمش به فروشنده بوفه که تا زنگ آخر واسم نگهش داره ولی متاسفانه از پرنده می ترسید. همون موقع خانم سرایدار مدرسه اومد گفت بده من نگهش می دارم من یه لحظه خواستم بگم نه ولی توی رودروایسی پرندرو دادم بهش آخه می دونید با یه نگاهی گفت بده من نگهش می دارم که انگار همین الان می خواست کبابش کنه.
خلاصه تا زنگ آخر من نگران این بودم که امروز به بچه ها غذا یاکریم کباب ندهند تا اینکه زنگ آخر خورد و من رفتم یاکریمو گرفتم و آوردم خونه بهش کمی برنج پخته دادم کلی خورد . راستی اینم عکسش: