حال این اول ماجراست . اکنون چون امپراتوری بزرگتر شده است مطرح شده است . امپراتوری دونقوز نیز با شورای جنگ خود مشورتی می کند . او در جلسه ی اضطراری ای در باره ی این دو شهر این امپراتوری تازه تاسیس شده اصرار بر حمله بر پایتخت و سپس بر شهر گستولیه می کند . بالاخره تصویب می شود و لشگر شماره یک به غوسگولیه حمله می کند . حمله آغاز می شود و نیرو های دونقوز راه می افتند . اما بیز گول در این هفت سال کار های بهتری انجام داده است که نگفتیم . پررورش بیش از اندازه ی ببر در دشت البته این ببر ها از حصار شهر نمی توانند عبور کنند . آن ها که وارد دشت می شوند ، ناگهانی غافلگیر شده و با دیدن ببر ها فرار می کنند و فرار می کنند . تقریبا نیمی از لشگریانشان به فنا می روند . این اول کار بود ! دو روز دیگر لشگران از پشت کوههای خرکس رفتند ! کوههای خرکس در شمال بزقوز هستند . اکنون گستولیه در محاصره بود . بیز گول لشگریان را برای مقابله فرستاد . در زیر نقشه ی امپراتوری ها نمایان است .      لشگریان پس از این که لشگر عظیم دونقوزیه را دیدند فرار کردند و آمدند و به بیز گول گفتند که بهتر است آنها را به داخل شهر بکشانیم و سپس با کمان داران رو به رویشان کنیم . بیزگول تایید کرد و گفتکه GLX  در جیب همه باشد . سپس برزول یکی از دوستانش را با صد نفر برای مذاکره فرستاد . وقتی که به سوی آن ها رفت ، آن ها آماده باش نبودند و با GLX  مشغول صحبت بودند . وقتی برزول نزدیکتر شد ، به راحتی در جیبشان گذاشتند و آماده نبرد شدند ولی در واقع ضایع شدند . برزول گفت : من قبول میکنم که شهرم جزو امپراتوری شما باشد ، پس بیاید تو که خسته اید . لشگریان با خیال راحت به داخل شهر رفتند ولی ناگهان هنگامی که در کوچه ها بودند از پشت بامها کمانداران همه ی آنها را کشتند . تا ده روز پادشاه دونقوز سوم پیگیر نشد تا اینکه پیگیر شد. او گروهی دیگر را برای پیگیر شدن فرستاد ولی در راه با لشگر امپراتوری فرقوز شرقی روبهرو شدند و این باعث وقوع جنگ بین آن دو شد و آن ها به کلی امپراتوری بزقوز را از یاد بردند . این اتفاق باعث شد که بیزگول شهر قوردیه را نیز تصرف کند . البته قوردیه جزو هیچ امپراتوری ای نبود . پایان قسمت چهارم