امروز امتحان عربی داشتم البته منظور از امروز دیروزه چون ساعت از 12 گذشت. دیشبش ساعت هفت که از مدرسه اومد نشستم عربی خوندن تا ساعت 11 و ساعت 12:30 خوابیدم.

صب مامانم بیدارم نکرد :| بیدار نشده بود که بیدارم کنه! دیر بیدار شدم و برخلاف هر روز که با اتوبوس میرم مدرسه این دفعه چون دیر بود بابام رسوندم.

نه تنها امتحان تموم شده بود بلکه زنگ اول هم تموم شده بود. از طرفی خوشحال بودم که امتحان کاملا ناخواسته پیچونده شد و از طرفی هم ناراحت بودم که حالا چطوری به آقای مقیمی بگم که از قصد امتحانو نپیچوندم :|

خلاصه بعد 2 زنگ رفدم با آقای مقیمی صحبت کنم بش گفتم که آره نمی خواستم امتحانو بپیچونم و خواب موندم و اینا، به طرز عجیبی اصن هیچی نگفت فقط گفت مهم نیس برو به سپهر بگو بیاد کارش دارم. منم گفتم آقا سپهر نیومده.

حالا ذوق مرگ شده بودم که آخخخخ جون امتحان دادانم خیلی براشون مهم نیس و معلومه که نمره هامو تاثیر نمیدن مخصوصا وقتی فهمیدم امتحان عربی سخت بوده بیشتر خوشحال شدم.

هیچی دیگه :|

اصن وقتایی که آدم میره مدرسه همه چی تکراریه و چیز جالبی واسه تعریف کردن نیس. مث هر سال باید وایسم بگم بذا تابستون شه :|

شبتون خوش!