الدرس الاول : درس اول
القصر زجاجی : کاخ شیشه ای
کان لسلیمان جیش قوی من الانسان و الطیر و الحیوان .
سلیمان علیه سلام سپاهی نیرومند از انسان و پرنده و حیوان داشت .
فی یوم من الایام : در روزی از روزها
خرج سلیمان لتفقد جیشه .... فنظر بدقة و سال :
سلیمان برای پرس و جو کردن (بازدید) ازسپاهش خارج شد (یرون رفت ) .. پس بادقت نگاه کرد و پرسید :
این الهدهد ؟ هدهد کجاست ؟
الطیور : سیدنا ! ... الان ذهب لعمل . پرندگان : سرورما ! الان (هم اینک ) برای کاری رفت .
غضب سلیمان لغیاب الهدهد. سلیمان علیه سلام از غیبت هد هد خشمگین شد .
بعد ساعات رجع الهدهد . بعد از چند ساعت هدهد برگشت .
این ذهبتَ یا هدهد ؟ کجا رفتی ای هدهد؟
یا سیدی ! لقد کشفتُ شیئا عجیبا . ای سرورم ! چیز عجیبی (شگفت انگیزی ) کشف کرده ام .
ماذا کشفتَ ؟ چی کشف کردی ؟
وجدتُ امراة تحکم فی مملکة سبا و لها جیش قوی و عظیم .. والناس فیها یعبدون الشمس و یسجدون لغیر الله .
زنی را یافتم که در مملکت سبا حکومت میکند و سپاهی نیرومند و بزرگ دارد . و مردم در آن خورشید را می پرستند و برای غیر خدا سجده می کنند .
عجیب! هل تصدق ؟ عجیب است . آیا راست میگویی ؟
نعم . نعم . سیدی ! بله . بله . سرورم
فکتب سلیمان کتابا لملکة سبا . پس سلیمان (ع) نامه ای به ملکه سبا نوشت .
انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم .
بدرستیکه آن از جانب سلیمان است . به درستی که آن به نام خداوند بخشنده مهربان است .
فی قصر الملکة : در کاخ ملکه
الملکة : هذا کتاب یطلب ترک دیننا . ملکه : این نامه ای است که میخواهد دینمان را ترک کنیم . ( این نامه ای است که ترک کردن دینمان را می خواهد )
الوزراء : نحن اقویاء ولا خوف علینا . وزیران : ما نیرومندیم و هیچ ترسی نداریم .
الملکة : لا . لا . انا اذهب الیه . ملکه: نه . نه . من به سویش میروم .
انّ الملوک اذا دخلوا قریة أفسدوها . قطعا پادشاهان هنگامی که وارد شهری شوند در آن جا فساد ایجاد می کنند .
فی قصر سلیمان : در کاخ سلیمان
سلیمان ! یا ایها الملأ ! اطلب منکم عرش ملکةسبا قبل وصولها !
سلیمان : ای بزرگان ! تخت حکومتی ملکه سبا را قبل از رسیدنش ازشما میخواهم .
ثمّ امر سلیمان ببناء قصر زجاجی فوق میاه البحر .
سپس سلیمان (ع)دستور به ساختن قصری شیشه ای روی آبهای دریا داد را داد.
الملکة فی القصر الزجاجی . ملکه در کاخ شیشه ای
یا عجبا ... هذا عرشی .! هذا ماء . هذا بحر .! انا اغرق الان ..!
عجب . این تخت حکومتی من است . این آب .. این دریا .. هم اینک من غرق می شوم .
سلیمان : لا .. لا .. هذا زجاج ، لا ماء .
سلیمان : نه .. نه .. این شیشه است نه آب ..!
الملکة : هذه معجزة . ملکه : این معجزه است .
فنظرت الی السماء و قالت :
پس به آسمان نگاه کرد و گفت :
رب انی ظلمتُ نفسی و اسلمتُ مع سلیمان لله رب العالمین .
پروردگارا من به خودم ظلم کردم و همراه سلیمان در برابر خداوند پروردگار جهانیان تسلیم شدم .
منبع:abobakr231a.blogfa.com