بیزگول دیگر تصمیم داشت شهر سوم خود را بنا کند

 به همین دلیل به دو حاکمان شهرهای غوسگولیه و گستولیه گفت :

گوش کنید ! من الآن با مشکل پر جمعیتی شهرها مواجه شدم . یکچهارم جمعیت هر شهر و روستایی رو به دامنه ی کوه خرکس ببرید   تا شهر بیزگولیه(Byzagulica )

را به عنوان پایتخت جدید درستش کنیم. اگه قبول ندارید میتونید برید بمیرید ویا قبول کنید و ادامه دهید.

با کمال تعجب قبول نکردند و بیزگول نیز آنها را روزانه نه بلکه شبانه هم نه بلکه ظهر هم نه بلکه در بعد از ظهر هم نه و در نیمه شب نیز نه و در صبح زود ، نه صبح زود هم نه بلکه در عصر آنها را زندانی نه و تبعید نه ؛ آنهارا کشت .

حاکم جدید دو شهر را از دو دوستش انتخاب کرد ، گستول برای گستولیه (چون او آنجا را ساخت) و غرسگوث برای غوسگولیه چون اسم او به غوسگولیه نزدیکتر از بقیه بود .

شما هایی که میخونید خیلی نفهمید ، چونکه نمی تونید حدس بزنید الآن چه اتفاقی می افتد !

بلی ، در دوروز بعد از کارهای بالا ادیوت پنجم نوه ی ادیوت سوم آخرین پادشاه شهر غوسگولیه با صد و پنجاه نفر از بهترین نیروهای ممکن حمله ور شده و فکر کرده است که بیزگول است که با سی نفر غوسگولیه را بگیرد !

بیزگول از راه دور با کمانهای خیلی مسخره ای به نشانه ی تمسخر همه ی آنها را کشت و به این ترتیب بود که ادیوتها و کل ایلشان تا اواخر دوره ی خیار شور هشتم ( آخرین پادشاه دونقوز که پانصد سال پس از بیزگول است .

بیزگول با تاسیس شهر بیزگولیه حکومتش بعد از  امپراتوری تازتغکTaziataeqekia )

   آنطرف دریای بنفش قویترین امپراتوری بود .



Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4