1393-2-12 جمعه
یه چند روزی هیچی ننوشتم اصلا حوصلش نبود. دیروز از مدرسه که اومدم کلی با کامپیوتر ور رفتم تا بتونم جنرالز رو روش نصب کنم تا با مهدی آنلاین بازی کنیم.
یه فایل نصب 300 مگابایتی دانلود کردم زدم دانلود بشه و رفتم استخر برگشتم دانلود شده بود تو استخر هم آقا یوسف رو دیدم. اصلا انگار خستگی ناپذیر بود از اول تا آخرش یک روز شنا میکرد. منم وقتایی که خسته میشدم میرفتم جکوزی بعد یهو میپریدم تو آب سرد.
امروز اونو نصب کردم و با مهدی.آ آنلاین بازی کزدیم. کلی هم دردسر داشتیم تا تونستم منم آنلاین بازی کنم. ولی بعدش راه افتاد. من و مهدی.آ باهم تیم بودیم و اونم هی مامانش صداش میکرد و نشد یه دست درست بازی کنیم.
تا عصر که درست بازی کزدیم ولی یکبار هم نبردیم.
دست آخر خیلی باحال بود 3 نفر بودیم تکی بازی کردیم بدون اتحاد.
مهدی اومد به من حمله کرد فک کرد همه چیو داغون کرده ولی من همونجا کنارش و یه جا دیگه دوتا base کامل ساختم و چون gla stealth general بودم اون نمیتونست base های منو ببینه. هی پیام میداد که هنوز ساختمون داری و ...
آخرشم بازی قطع شد و اومدیم بیرون.
بعدش اتاقمو مرتب کردم و یکم درس خوندم.
دلم بدجور تابستون میخواد. دیگه اصلا حال درس خوندن نیس.