سه شنبه 17-4-1393
خیلی وقته حال نوشتن ندارم. ولی یه جوری شدم انگار به نوشتن وابسته شدم. این تابستون از تابستون قبلی هم بیکار ترم. مخصوصا که ماه رمضونه، نه از خونه میرم بیرون نه تفریحی نه چیزی. خدا کنه مادرجون نره همدان که حداقل هرشب این پارک رفتن تو برنامه باشه!
چون چند وقتیه ننوشتم راجع به این چند وقت یکم توضیح میدم.
این چند وقت همش بیکاری. فقط تو ذهنم دنبال یه کاری واسه انجام دادن میگردم.
تنها چیزی که یکم امیدوار کننده بوده اینه که تقریبا فهمیدم میخوام چطوری باشم!
به هرکاری فک کردم. گفتم کتاب بخونم ولی نمی دونم چرا حسش نیس، موقع مدرسه حسش هست ها ولی تابستون انگار فقط آدم میخواد بخوابه یا پای کامپیوتر بشینه و وبگردی کنه!
گرچه حالم از این کار به هم میخوره! حتی تو فکر افتادم بشینم داستان بنویسم ولی حوصله فکر به موضوعشو نداشتم!
اکانت فیسبوک و اینا رو هم که کلا بستم!
شبا تا اذان صبح نمیخوابم بعد میخوابم تا ساعت 2 ظهر بعدشم پای کامپیوتر تا افطار بعدشم دوباره پارک تا 2 نصف شب.
چشام درد میکنه از دست این کامپیوتر.
ولی یه کاری جور میکنم.
شروع کردم به ساختن فیلمای آموزش برنامه نویسی. من خودم برنامه نویسی رو از فیلمای یه یارو bucky یا یه همچین چیزی یاد گرفتم. خیلی خوب توضیح میده. ولی نمونه فارسیش اصا نیست. گفتم فارسیشو درست کنم. مثلا اون تو ویدئو اولش فلان چیزو درس میده منم همونو ولی فارسی ویدئوشو میسازم. تو آپارات آپلود میکنم!
Aparat.com\arshan.bshr
بلکه به درد یکی بخوره!
این پارک هم کی میریم مامانم منو به همه معرفی کرده! یه پسری هم هست مصطفی! 4 روز از من بزرگتره. دوست شدیم! ولی خب دوستی باهاش خیلی حال نمیده. بیشتر دلم میخواد با بچه های مدرسه یه کاری کنیم!
تنها مشکلی که هس اینه که وقتایی که مامان و بابام خونن ویدئو درست نمیکنم نمیدونم چرا ولی نمیخوام بدونن. واسه همین وقتایی که خونن حوصلم بیشتر سر میره.
آخی یکم نوشتم دلم خنک شد :/
دیشب کلا آهنگ دانلود میکردم :D